"فرا کاستر" در آشپزخانه اش در فرانکفورت آلمان،در یک شب به ظاهر معمولی،در حال آماده کردن شام است."خانم کاستر" می خواهد به تاس کباب خود سس اضافه کند اما عروس مزاحمش جور دیگری فکر می کند اما...
«دیو اسپریتس» (کیج) مجری برنامه های هواشناسی یکی از شبکه های پر بیننده ی تلویزیونی شیکاگو است. زندگی او از لحاظ حرفه ای، کم و کسر ندارد. اما از لحاظ خصوصی پر از مشکل و دردسر است...
"ربکا" دختری 17 ساله از دو سال پیش که برادرش "دنیس" خودکشی کرد احساس ناامیدی و پوچی می کند. دوست او "وینسنت" تنها کسی است که میتواند به او در این دوران سخت کمک کند، اما او یک فرد خارجی است که هیچکس او را نمیپذیرد، به خصوص که او با دنیس از روی پل پرید و زنده ماند. اگرچه والدین ربکا نمی خواهند او با وینسنت وقت بگذراند، اما این دو رابطه ای را آغاز می کنند که در عین حال شفابخش و مخرب است و ...
«بن» (فالن)، معلم دبیرستان، با «لینزی» (باریمور) که کسب و کار موفقی هم دارد، آشنا می شود. «بن» و «لینزی» در ظاهر وجه مشترکی ندارند، ولی به هرحال با هم جور می شوند و رابطه ی عاطفی عمیقی بین شان به وجود می آید. اما از شر و شور رابطه شان که کاسته می شود، «لینزی» تازه پی می برد که عشق واقعی زندگی «بن» چیست: تیم بیس بال ردساکس بوستن.
"دکتر مابیوس" و سازمان جنایتکارانه اش در حال اجرای آخرین نقشه خود هستند. آنها قصد دارند دست به سرقت اطلاعاتی بزنند که به او امکان بدست آوردن سود زیادی از معاملات بورس می دهد. اما کمیسر پایس "وان ونک" شروع به تحقیق در مورد جنایتهای اسرار آمیز او می کند و...